بازاریابی شبکه ای

تالار گفتگوی پایگاه جامع نقدوبررسی شرکتهای بازاریابی شبکه ای

بازاریابی شبکه ای

تالار گفتگوی پایگاه جامع نقدوبررسی شرکتهای بازاریابی شبکه ای

بازاریابی شبکه ای

بسم الله الرحمن ارحیم

آنچه که حکم بازاریابی شبکه ای را ثابت می کند موضوع شناسی دقیق وبررسی تمام ابعاد اجتماعی فرهنگی اقتصادی بازاریابی شبکه ای است که نباید ازآن غافل شد

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نظر شماره 4( شرکت بیز )» ثبت شده است


با سلام
منم یه شش ماهی تو شرکت بیز کار کردم .
خیلی تجربه باحالی بود چون تابحال نه اونقدر دروغ شنیده بودم و نه اینقدر دروغ به خورد مردم داده بودم. چون قبلش ادم راست گویی بودم پیش همه اعتبار داشتم همه دوستام حرفامو باور داشتن و به دلیل اعتمادی که بهم داشتن بدون چون و چرا وارد کار شدن.
خوب اولش که پرزنت شدم قرار شد سیصد تومن خرید بزنم. بعد حدودا یه هفته که مدام پیگیری میشدم و اونام  میدونستن که مخمو زدن. گفتن تو باید هفتصد تومن خرید بزنی اولش. بعد که اومدم هفتصد تومن خرید بزنم گفتن نه ما منظورمون این بوده که تو هفتصد تومن دیگم غیر اون سیصد تومن باید خرید بزنی ینی یه خرید یک میلیونی تو دو مرحله. یکبار سیصد هزار تومن و یه بارم هفتصد هزار تومن.
وقتی که رفتم یک میلیون خرید بزنم  خریدم با احتساب هزینه پست و نه درصد مالیات شد چیز حدود یک میلیون و دویستو سی هزار تومن که منم یه پسر روستایی و ساده و زود باور سریع و با شوق خریدمو زدم و اماده شدم برای حضور در کلاسها.
خوب اولین شعار این بود که «نتورک مال همس ولی همه مال نتورک نیستن». ینی همه اونایی که نیومدن تو شرکت هم میتونن بیان ولی لیاقت ندارن!!خخخ
بعدشم یه سر رسید و دو سه تا خودکار و یه کیف همراهمون بود تا همیشه و همه جا دروغ هایی رو که لازم داریم رو یاداشت کنیم تا مبادا از یادمون بره و عده ای گول نخورده باقی بمونن.
خوب همینطور گذشت تا من تو یه ماه اول تونستم دو نفر از دوستای نزدیکمو وارد کار کنم خوب این برای من عالی بود و باعث شده بود تا به نحوی بتونم از بالاسریم جلو بزنم خخخ.
بیستو چهار ساعته ما رو تو شرکت علاف میکردن همش جلسه های فالو پاتلاک های مزخرف. بی پولی ها خجالت ها و بد بختیا...
گاهی وقتا یه چیزایی از لیدرامون میدیدیم که تعجب میکردیم مثلا همین قضیه فساد اخلاقی
خوب واقعا زیاد بود
ما که لیدرمونو هر دفعه با یه سر و وضع فشنو دنبال هرزه بازیا میدیدم
حتی اوناییم که متاهل بودن هم دست از این کارها بر نمیداشتن
تا جایی رسید که ما تقریبا فهمیدیم که اینا همش فقط یه مشت دروغ بوده که ما رو بازی بدن
اروم اروم آبجکشنامون زیاد شد دل به کار نمیدادیم نمیرفتیم جلسه شرکت نمیرفتیم
و به اصطلاح ایمانمون نسبت به کار کم شده بود خخخ
خداییش اونام خیلی ما رو پیگیری کردن و همش دنبال تقویت رابطه بودن
ولی دیگه جواب نداد
ما خیلی تحقیق کردیم رفتیم شرکتای مختلف شرایط محیط و نفراتش رو دیدیم و کتاب خوندیم به سایتا سر زدیم و خلاصه همه کار کردیم تا از اصل ماجرا سر در بیاریم
تا به جایی رسید که به ما میگفتن شما #جادوگر شدین خخخ
منظورشون از این کلمه این بود که ما خیلی از اونچه که باید بدونیم بیشتر میدونیم و در واقع مهره های سوخته ایم پس قضایا برعکس شد کار ما شد به مسخره گرفتن شرکت و لیدراش و ارزوها و رویا ها و دروغ و ها و خیال پردازی هاشون همیشه تو جلسه های گروهی شرکت میکردیم و همه چیزشونو به مسخره میگرفتیم و کلی بهشون میخندیدیم البته فک کنم مفید ترین قسمتش همینجاش بود
تا جایی که دیگه دعوتمون نمیکردن و ما خودمون میرفتیم تا بهشون بفهمونیم که کارشون احمقانس
اما دیگه ما سوخته بودیم و اونام دوست نداشتن که بقیه زیر مجموعه هاشون مثل ما بشن به اونا میگفتن اینا منفی شدن به اینا نزدیک نشید و از ملاقات کردن با ما دوری میکردن و خلاصه ما که گول خوردیم و چند میلیونم بابت اشتباهمون خسارت دادیم اما شما نکنید
همش الکیه همش دروغه
باور کنید راه های سالم تر و بهتریم برا پولدار شدن هست

  • طه اسدی